.کاش میشد
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این کلبه ویرانه ندارد
دل را بکف هر که نهم باز پس ارد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
ان شمع که می سوزدو پروانه ندارد
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
ای اه مکش زحمت بیهوده که تاثیر
راهی به حریم دل جانانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه ر اسکندرو دارا
ده روزه عمر اینهمه افسانه ندارد
+
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
گاهی ما آدما دورخودمون با سیم خاردار حصار می کشیم و گاه به تنهاییمون افتخار می کنیم و گاه با سنگ می زنیم به هر کی از جلو خونه ما رد میشه و بعد میگیم چرا ما مهمون نداریم؟
ReplyDelete