Saturday, November 7, 2009

به کجا باید رفت

باران می بارد
...آری گذشت
گونه های خیسم را پاک می کنم
و باران تمام تنم را هاشور می زند

آمدی یک روزی
مثل یک بارش باران ناخوانده بودی
و مرا خیس نمود قطره باران نگاهت آن روز
وای تنهایی من می دانی
عشق دنیای قشنگی دارد
زیر باران با عشق چتر معنای حقیری دارد
توی شبها با عشق
ماه در دامن توست
آسمان لایق توست
وای تنهایی من
لحظه هایم خوش بود
...جای تو خالی بود

به کجا باید رفت
بعد از آن خاطره ها؟
بعد از آن خاطره هایی که همه هستی من از آنهاست
تو بگو آخر تو بگو
به کجا باید رفت؟

من به هر جا که قدم بردارم
من به هر جا که نظر می دوزم
همه جا خنده توست
همه جا خاطره دارم با تو

تو بگو آخر تو بگو
به کجا باید رفت؟؟؟

1 comment: